انس بابا برای NPR
یادداشت سردبیر: این داستان حاوی تصاویری از خشونت است.
رفح، نوار غزه – نمر سعدی النمر 12 ساله است. نام او در زبان عربی به معنای «ببر» است. تارهای موج دار موهای قهوه ای شنی درست بالای چشمان قهوه ای درشت او قرار دارد. او نسبت به سنش لاغر و بلند قد است. او خود را یک “موجود فوتبال” می نامد، او طرفدار باشگاه بارسلونا است و لیونل مسی قهرمان او است. او در حالی که با دوستانش در کوچههای پشت مسجد نزدیک خانهاش در محله شیخ رضوان شهر غزه، پیکاپ میکرد وانمود میکرد که سوپراستار آرژانتینی است.
اما این قبل از جنگ بود.
نیمر اکنون در یک چادر موقتی دراز کشیده است که روی یک چادر دو در چهار قرار گرفته است. سقف یک ورق پلاستیکی شفاف است. دیوارها، بیلبوردهای قدیمی و سایر ضایعات در اینجا، در میان اردوگاههای آوارگان رفح، در طرف مقابل نوار غزه از خانه او پیدا شد.
نیمر درد میکنه به صورت امواج می آید. او به تازگی بر روی شکم، کمر، پاها و بازوی خود برای برداشتن گلولهها جراحی شده بود. هر کدام شکاف های بلندی بر جای گذاشتند که با بخیه ها بسته شده بود و چرک خشک شده بود. مگس ها به سمت آنها کشیده می شوند. وقتی نفسش را خیلی عمیق میکشد، بدن لاغرش بهطور غیرقابل کنترلی بهصورت تشنج میلرزد، گویی جریان الکتریکی از درونش میگذرد و باعث میشود که از شدت عذاب فریاد بزند. او فریاد می زند که داروی درد را کم کند، اما نیست.
مقامات بهداشتی می گویند که کودکان فلسطینی در غزه بیشترین آسیب را از جنگ بین اسرائیل و حماس می بینند که اکنون در هفتمین ماه خود قرار دارد. به گفته آژانس های سازمان ملل، هر 10 دقیقه یک کودک در غزه مجروح یا کشته می شود و بسیاری در معرض خطر گرسنگی و کمبود کمک و مراقبت های پزشکی قرار دارند.
عمو و مادربزرگ نیمر را با پاک کردن عرق پیشانی تب دار او آرام می کنند. آنها تنها خانواده اینجا هستند. پدر و مادر و خواهر و برادر او در شمال غزه هستند که تحت تأثیر جنگ اسرائیل علیه حماس قرار گرفته است.
مادربزرگش سلوا یوسف محمود مشاء می گوید: «نیمر بزرگ ترین فرزند خانواده اش است و قبل از جنگ مسئولیت غذا دادن به آنها را بر عهده داشت. او همیشه اولین کسی در خانوادهاش بود که از خواب بیدار میشد تا قبل از رفتن به مدرسه، آلومینیوم و مس را در خیابانها جمعآوری کند تا والدینش بتوانند آهن قراضه را برای غذا بفروشند.»
پس از شروع جنگ، تهیه غذا برای خانواده نیمر دشوارتر شد. برای جلوگیری از یورش سربازان اسرائیلی، آنها به مدرسه ای نزدیک که به یک پناهگاه تبدیل شده بود نقل مکان کردند و پس از بمباران مدرسه توسط یک حمله هوایی اسرائیل به خانه بازگشتند. در تمام این موارد، نیمر مسئول یافتن غذا بود.
نیمر میگوید: «من زود بیدار میشدم و با دوستم، خدا رحمتش میکردم، که گاهی پولی داشت که به من میداد و من غذا میخریدم. «بعد از مدتی غذا نبود، یک کیلوگرم آرد 150 مثقال قیمت داشت [about $50]. ما توان پرداخت آن را نداشتیم، بنابراین مجبور شدیم شروع به چیدن علف های هرز از روی زمین کنیم.”
نیمر میگوید که او و برادرش گیاه دارویی مالو را برداشت میکردند و او و خانوادهاش آن را برای غذا با خوراک حیوانات مخلوط میکردند. بعد از چند هفته از این رژیم غذایی، گرسنگی کشیدند. و بنابراین در اول آوریل، وقتی چترهای حامل جعبه های غذا را دیدند که مایل ها دورتر روی زمین شناور بودند، او، پدرش و چند همسایه به استقبال آنها شتافتند. در راه، نیمر به یاد می آورد که آنها یک گاری الاغ را دزدیدند تا ده ها نفر دیگر را که می دویدند تا ابتدا به جعبه ها برسند، عبور دهند.
اما یک مشکل وجود داشت: آنها به سمت بیت حانون، شهری در مرز با اسرائیل و پایگاه ارتش اسرائیل می رفتند. با این حال، وقتی به جعبه ها رسیدند، نیمر می گوید گرسنگی بر ترس غلبه کرد. او میگوید حدود 200 نفر که اکثراً مرد و پسر بودند جعبهها را پاره کردند.
نیمر به یاد می آورد: «مردم زیادی برای غذا می جنگیدند. این احساس میکرد که تمام شمال غزه بالای جعبهها قرار دارد. یک کیسه آرد، یک جعبه خرما، یک قوطی گوشت، یک قوطی نخود و یک بسته بیسکویت برداشتم.
در میان هرج و مرج، نیمر شنیدن یک پهپاد متحرک آشنای یک پهپاد مسلح و به دنبال آن صدای یک تانک را به یاد می آورد. فراتر از آن، او سربازان اسرائیلی را دید که سلاح های خود را به سمت آنها نشانه گرفتند.
سپس تیراندازی شروع شد.
«آنها به سمت جمعیت تیراندازی می کردند و من در شکم و کمرم احساس سوختگی کردم. نیمر می گوید: پشت الاغ پنهان شدم، به شکمم نگاه کردم و دیدم که گلوله پوستم را پاره کرده و دود از آن خارج می شود. «دستم را در سوراخ فرو کردم. و سپس به رانم شلیک شد و احساس کردم جریان الکتریکی از بدنم عبور کرده است. من فریاد زدم. من پشت آن الاغ ماندم تا اینکه تیراندازی متوقف شد.
در جریان این حادثه نیمر و پدرش از هم جدا شدند. و می گوید الاغ بیش از ده گلوله خورد و مرده افتاد.
او می گوید آخرین چیزی که نیمر از آن روز به یاد می آورد این است که یک سرباز اسرائیلی به او دستور می دهد که بایستد. می گوید وقتی نتوانست، سرباز لگدی به سرش زد تا بیهوش شد.
او در یک خودروی نظامی اسرائیلی از خواب بیدار شد که او را به بیمارستان سوروکا در شهر بئرشبا در جنوب اسرائیل برد.
مادربزرگ نیمر میگوید برای 10 روز آینده، والدین از بدترین حالت میترسیدند. او میگوید: «مادرش تا روز بعد که لباسهای او را در محل تیراندازی پیدا کردند، گریه اش را ترک نکرد. «آنها آغشته به خون بودند. آنها چند روز بعد به دنبال او بودند و در نهایت پزشکان با آنها تماس گرفتند و گفتند که پسرشان در بیمارستانی در اسرائیل بستری است.
در چادرش در رفح، درد نیمر برای لحظه ای فروکش کرده است و او آرام آرام سیبی را می خورد که به گفته خودش اولین غذای خوشمزه ای است که در هفته های اخیر خورده است. او از سوراخ چادرش به آسمان آبی بالا نگاه می کند. می گوید هنوز از لگد زدن آن سرباز سردرد دارد. سوابق پزشکی بررسی شده توسط NPR از اقامت یک هفته ای نیمر در بیمارستان اسرائیل نشان می دهد که نیمر از شکستگی استخوان ران، شکستگی مهره ها، از دست دادن حرکت در پای راست و تورم در امتداد عصب سیاتیک رنج می برد. در این گزارش آمده است که چندین شی خارجی – ترکش – در شکم و پشت وی وجود دارد و پس از دو عمل جراحی، زخمهای ورودی و خروجی در ناحیه شکم، ران، پشت، پا و بازوی وی بر اثر اصابت پنج گلوله بخیه شده است.
نیمر می گوید که پس از عمل جراحی اولیه، به او داروی بیهوشی کتامین داده شد، خوابید و بعداً در یک تخت در اتاقی جدید با یک در آهنی که میله هایی روی آن قرار داشت و فقط از بیرون باز می شد، بیدار شد. سه مرد دیگر با چشمان بسته و دستبند به زمین همراه او بودند. فهمید که اینجا زندان است.
نیمر به یاد می آورد: «گاهی اوقات نگهبانان با سگ ها وارد محوطه می شدند. “آنها مرا ترساندند. آنها پارس کردند و آن سه نفر را که روی زمین دراز کشیده بودند گاز گرفتند، اما کاری با من نکردند.» او به یاد می آورد که نگهبانانی با لباس زیتونی سه بار در روز وارد اتاق می شدند تا به او غذا بدهند. می گوید چهار روز آنجا بود.
NPR برای تایید این جزئیات با ارتش اسرائیل تماس گرفت. ارتش در بیانیه ای اعلام کرد: پس از بررسی مشخص شد که نمر سعدی النمر هرگز دستگیر، زندانی یا در هیچ سیستم زندان نظامی نگهداری نشده است.
انس بابا برای NPR
سرویس اطلاعاتی شین بت اسرائیل به درخواست NPR برای توضیح درباره داستان نیمر پاسخی نداد.
در 15 آوریل، سوابق پزشکی منتشر شده برای NPR نشان می دهد که نیمر برای برداشتن بخیه ها و بانداژها به بیمارستان سوروکا بازگردانده شده است. سپس یک آمبولانس او را به گذرگاه مرزی کرم شالوم در جنوب غزه برد و از آنجا به بیمارستان فلسطینی در رفح منتقل شد.
درد پشت است و نیمر در رختخواب می پیچد. موهایش از عرق خیس شده است. او از زمانی که بیش از یک هفته پیش به اینجا آمده تب بالایی دارد. پزشکان او در غزه به مادربزرگ نیمر گفتند که وضعیت او وخیم و غیرقابل درمان است. آنها برای کنترل تشنج های غیرقابل کنترل به او داروی ضد تشنج دادند، اما عمو و مادربزرگش می گویند واضح است که نیمر به مراقبت های پزشکی بیشتری نیاز دارد. آنها نگران هستند که تکه های باقی مانده در داخل بدن او به طور خطرناکی به اندام های حیاتی نزدیک باشد.
وقتی درد فروکش کرد، نیمر می گوید که مایل است محل را ترک کند تا مراقبت های پزشکی بهتری پیدا کند. او از روی تختش می گوید: «من مدرسه، دوستانم، تمام دنیا را برای خودم از دست دادم. «دلم برای مادرم، خواهر و برادرم تنگ شده است، و نگران آنها هستم زیرا آنجا نیستم تا برای جمع آوری غذا برای آنها کمک کنم. عمویم به من کمک میکند تا به توالت بروم و مادربزرگم به من غذا میدهد و اگر میخواهم بهتر شوم، باید اینجا را ترک کنم.»
اما به گفته او بزرگترین آرزوی نیمر این است که این جنگ تمام شود و زخم هایش التیام یابد. او می گوید فقط می خواهد دوباره با دوستانش فوتبال بازی کند.
راب اشمیتز از تل آویو اسرائیل گزارش داد. انس بابا از رفح گزارش داد که در نوار غزه. جواد رزکلا از لبنان به این ماجرا کمک کرد.